دفتر وصولیها رو برداشتم و شروع به زنگ زدن به بیمه گذاران برای یادآوری پرداخت حق بیمهشون کردم. به نفر ششم که آقای....بود، رسیدم و زنگ زدم. صدای پسر بچهایی با بغض از اونطرف تلفن گفت بله، گفتم: سلام عزیزم میتونم با آقای... صحبت کنم.گریان گفت: پدرم....و ادامه نداد.خانمیگفتت: بفرمایید.گفتم:....از دفتر بیمه تماس میگیرم، برای یادآوری پرداخت قسط بیمه آقای....گفت: همسرم هستند و متاسفانه در اثر تصادف فوت کردند و الان بقدری درگیر هستیم که نمیتوانیمداخت کنیم و بعد از اونم از نظر مالی قادر نیستم که پرداخت کنم.خیلی ناراحت شدم و ضمن ابراز تسلیت به همسرش گفتم: میتونند با مدارک فوت و بیمه نامه و مدارک خودشون به دفتر بیمه بیان و سرمایه فوت بر اثر حادثهشون دریافت کنن.خانم....که از شنیدن این خبر شوکه شده بود وباورش نمیشد که این مبلغ رو بتونه دریافت کنه تقاضا کرد که همون فردا بیاد. من هم قبول کردم. فردا که اومدن بعد از بررسی مدارک در سیستم برای دریافت چک آدرس مربوطه رو بهشون دادم.اون خانم اونقد در حقم دعای خیر کرد که تو تموم عمرم این دعاها رو یکجا نشنیده بودم اما من واقعا خوشحال ازین بودم که چقد آیندهنگری یک انسان میتونه مفید وقع بشه.در هر وضعیت مالی که هستین هوشمندانه تصمیم بگیرین. حتی اشخاص با درآمدهای پایین هم باید مدیریت مالی کنن تا بتونن در چنین مواقعی از پس مشکلاتشون بربیان.
طب مدرن بزرگترین قربانی کرونا! بازدید : 452
چهارشنبه 9 ارديبهشت 1399 زمان : 6:24